فرشته کوچک
دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بيا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خيلی پريشان بود به طرف دکتر دويد و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس ميزد ادامه داد : التماس ميکنم با من بياييد، مادرم خيلی مريض است. دکتر گفت : بايد مادرت را اينجا بياوری، من برای ويزيت به خانه کسی نميروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نميتوانم، اگر شما نياييد او ميميرد! و اشک از چشمانش سرازير شد. دل دکتر به رحم آمد و تصميم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمايی کرد، جايی که مادر بيمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاينه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پايين بياورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالين زن ماند، تا صبح که علايم بهبودی در او ديده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد. دکتر به او گفت : بايد از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً ميمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنيا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد. پاهای دکتر از ديدن عکس روی ديوار سست شد. اين همان دختر بود! يک فرشته کوچک و زيبا... ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ <¤<(منتظر نظرات سازنده تون هستم پس لطفا نظربذارید)>¤>

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 10 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب