داستان عاشقانه فرشته
دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید

من تا اول دبیرستان هیچ دوست پسری نداشتم سرم تو درسم بود صفر کیلومتر بودم همه بهم میگفتن خیلی خنگی و از این حرفا ولی یه روز تو مترو بودم بلوتوثمو روشن کردم تا کلیپی چیزی دریافت کنم دیدم یکی از بلوتوثا یه شمارست شماره رو که گرفتم زود قعطش کردم بعدش پشیمون شدم که گرفتم از اون روز به بعد دیگه گوشیمو میزاشتم رو سایلنت که مبادا طرف بزنگه بعد مامانم بفهمه برام بد میشه گذشت و تا اینکه یه شب بهم اس ام اس داد اولش جواب نمیدادم ولی بعدش شیطون گولم زد که جواب بدم اسمش فرشاد بود20 سالش بود سوپر مارکت داشت بعد تصمیم گرفتم یه روز از مدرسه برمیگردم باهاش قرار بزارم من معمولا مامانم اجازه نمیده بیرون برم حتی با دوستام برای همین فقط بعد از مدرسه میتونستم ببینمش وقتی دیدمش ازش به نسبت خوشم اومد ولی نه اونجور که دلمو ببره بعدش که از پیشش رفتم بهم اس داد ازت خوشم اومده و اینا منم گفتم نمیخوام رفیق داشته باشم تا حالا نداشتم از این به بعد هم نمیخوام ولی بعد که گفت قصدش از این اشنایی یه امر خیره منم قبول کردم گذشت و ما با هم بیشتر اشنا شدیم من بیشتر از اخلاقش خوشم میومد چون خیلی مرد بود چون پدر و مادرش پیر بودن اون سرکار میرفت و خلاصه یه اخلاقای مردونه ای داشت که شیفته ی این اخلاقش شدم وقتی رفتم سوم دبیرستان دیگه خیلی بهتر از اول دبیرستان شده بودم از این لحاظ که دیدم بیشتر شده بود به یه سری مسائل اما افت درسی خیلی داشتم ولی نه در حد تجدیدی و اینا گذشت و ما سه سالی با هم دوست بودیم تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم شمارشو بدم به صمیمی ترین دوستم مریم منو مریم از سوم راهنمایی با هم دوست بودیم با اینکه خواهر زیاد دارم ولی مریم برام یه جور دیگه بود خلاصه شمارشو دادم به مریم که فرشادو امتحان کنه و خدارو شکرانه سربلند از امتحانش بیرون اومد خرداد امسال یعنی91 دیگه باید از تابستون میرفتم مدرسه چون کنکور داشتم دیگه کمتر به فرشاد اس ام اس میدادم فقط شبا بهش زنگ میزدم حالشو میپرسیدم ولی بعد کم کم دیدم داره نسبت بهم سرد میشه با خودم گفتم شاید چون بهش توجه نمیکنم اینطور شده دیگه شده بود از درسمم میزدم ولی بهش اس میدادم بیشتر موقع ها جوابمو نمیداد تا اینکه یه روز 6 غروب تنها خونه بودم بهم اس داد فرشته از اخلاقت خوشم نمیاد نمیگم بدی ولی ما به هم نمیخوریم بهتره قید همو بزنیم وقتی این پیامشو خوندم شوکه شدم انگار دنیارو سرم خراب شده رفتم یه گوشه شروع کردم به گریه کردن دل کندن ازش برام خیلی سخت بود بیشتر دلم از این میسوزه که به مامانمم گفته بودم حتی یه بار سه تایی بیرون رفتیم مامانم چون میدونست قصدش خیره چیزی نمیگفت وقتی مامانم دیده بودش گفت پسره خیلی خوبیه از اونجا به بعد بود که عاشق فرشاد شده بودم 1 ماه التماسشو میکردم ولی فایده نداشت یه مدتی که گذشت فرشاد شمارمو داده بود به دوستش حسن که باهام رفیق بشه منم گفتم برای اینکه نبودشو حس نکنم باشه ولی بخدا دیگه نمیتونستم عاشقش بشم الان11/24 هستش و 11/27 عقدکنون مریمو فرشاده خیلی پشیمونم که امتحانش کردم شاید فرشاد از اینکه امتحانش کردم ناراحت شده ولی خیلی میسوزم که عشقمو با مریم میبینم دیگه باور نمیکنم الانم حسن به قول خودش مثلا خیلی دوسم داره ولی باورم نمیشه به نظر من خدا یکی عشق هم یکی ادمیزاد یک بار عاشق میشه اولین عشقم فرشاد بود و بعد از اون کسی دیگه ای نخواهد بود وقتی فرشاد دلمو شکست دیگه این دل شکسته نمیتونه یه خونه ی جدیدی برای نفر بعدی باشه برای همین آدم یه بار عاشق میشه


نظرات شما عزیزان:

حبیب
ساعت23:12---15 تير 1392
سلام ببخشد که دیر جواب داد رفته بودم عکاسی کنم
راستی اگه ی موقع ی سوژه ی گیرتون اومد مثل بچه ی داره کار میکنی و...عکس بگیرید برام بفرستید
دارم کارای اورجینال انجام میدم برای نمایشگاهی که توشهربور دارم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب