شرح حال یک الاغ هنگام مرگ
دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
آه! درد اندام مرا مرتعش می کند. این پاداش خدماتی است که برای این جانور دو پای بی مروت ستمگر کشیده ام. امروز آخرین روز من است. و همین قلبم را تسلی می دهد! بعد از طی یک زندگی پر از مرارت و مشقت و تحمل بارهای طاقت فرسا، ضربات پی در پی چوب و زنجیر و دشنام عابرین، همین قدر جای شکرش باقی است که این حیات مهیب را وداع خواهم گفت. این جا خیابان شمیران است. امروز به واسطه ی بی مبالاتی صاحبم، اتومبیلی پاهای مرا شکست و به این روز افتادم. بعد از ضرب و شتم، جسد مرا در کنار این جاده کشیدند و به حال خود گذاشتند. ممکن است فراموش کرده باشند که هنوز از نعل و پوست من میتوانند استفاده کنند! گویا به کلی مایوس شدند. آیا خوراک مرا به موقع خواهند آورد؟ نه. باید در نهایت زجر و گرسنگی جان داد. زیرا دیگر از من کاری ساخته نیست. آه! درد زخم ها رو به شدت گذاشته و خون از آنها جاری است. آیا این چه جانوری است که بر ما مسلط شده و زندگانی ما را ننگ آلود و چرکین و پر از رنج و محنت نموده. احساسات بی آلایش و طبیعی ما را خسته ساخته. بدن ما را دائم مجروح، و سر تا سر زندگانی را برای ما تلخ و ناگوار نموده است؟ ظاهراً شباهت تامی با ما دارد و بالاخره مثل ما میمیرد. از این جهت هیچ فرقی نداریم، اما بدنش را از سنگ و چوب ساخته اند. چون که به ما شلاق می زند و گمان می کند ما حس نمی کنیم. اگر خودش هم احساس درد را می کرد بر ما رحم می نمود. این آلاتی را که برای شکنجه استعمال می کنند طبیعی نیست و خودشان ساخته اند. مدتی است در فرنگستان و آمریکا برای حفظ حقوق حیوانات، مجامعی به نام « انسانیت » تأسیس کرده اند. قوانین مخصوصی برای دفاع و زجر اجحاف و ظلم نسبت به ما وضع کرده اند. آیا آنها هم جزو همین جانورانند؟ هرگز! اگر آن گروه از همین حیوانات باشند پس قلب آنها از سنگ نیست؟! علمای علوم طبیعی، ما را با خودشان چندان فرقی نمی گذارند و خود را سردسته ی حیوانات پستاندار معرفی می کنند. اما یکی از فلاسفه معروف به قول خودش ثابت کرد که حیوان به غیر از یک ماشین متحرک چیز دیگری نیست! در تعقیب این خیال پوچ یک عده از فلاسفه دیگر بر ضد او برخاستند. از جمله شوپنهاور از ما طرفداری کرده و می گوید: « اساس اخلاق رحم است، نه فقط به هم نوع خود، بلکه نسبت به تمام حیوانات. » و تا اندازه ای احساسات و هوش ما را در کتاب اخلاق خود شرح می دهد. دیگری گفته است : « این یک تفریح است برای مادران که بچه ی خود را ببیند گردن یک پرنده را میکند و سگ یا گربه را در بازی مجروح می کند. اینها ریشه ی فساد و بنیاد سنگدلی و ظلم و خیانت است. » حقیقتاً این ظلمی که بر ما شده و می شود، بیشتر در نتیجه ی تربیت ظالمانه مادران اطفال است. افسوس که ما نمی توانیم حرف بزنیم و همین اسباب بدبختی ما را فراهم آورده. فقط ارسطو به حقیقت زندگانی ما پی برده و می گوید: « انسان حیوان ناطق است. » به واسطه ی همین نطق است که ما دستخوش هوی و هوس یک عده جانور طماع خودپسند شده ایم. چرا مردم پیروی این فلاسفه را نکرده اند؟

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب