داستان آزمون استخدامی
دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت . بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت . پرسش این بود : شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید . از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می ‌گذرید . سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند ، یک پیرزن که در حال مرگ است . یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است . یک خانم یا آقا که در رویا هایتان خیال ازدواج با او را دارید . شما می‌ توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید . کدام را انتخاب خواهید کرد ؟ دلیل خود را شرح دهید . پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید! قاعدتاً این آزمون نمی ‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد : پیرزن در حال مرگ است ، شما باید ابتدا او را نجات دهید . هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد . شما باید پزشک را سوار کنید ، زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می توانید جبران کنید . اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید . شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید ، زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید . از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند ، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد . او نوشته بود : سوئیچ ماشین را به پزشک می ‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویا هایم منتظر اتوبوس می‌ مانیم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب